سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تابستان 1386 -
  •   عاشقانه ها
  • در شیرینی بوسه غرق بودیم که ناگهان شوری اشک رابر لبانم احساس کردم و فهمیدم که این بوسه ی جدایست

    گریستن خوب نیست مگر بشود جوری گریست که چشمها نفهمند روزی که گفتی منتظر باش و رفتی تنها شدم وگریستم ، اما هم اکنون تنها نیستم انتظار با من است ولی هر دو با هم می گرییم

     

     *.*.*.*.*.*

     

    بعد از رفتن تو فقط من مانده ام و روزهایی که بی تو تکرار می شوند و من در خلوت شبهای بی ستاره ام

    از به تو اندیشیدن عادتی ساخته ام دراز به درازای آرزوهایی که برایت داشتم و هنوز نمی دانم برق نگاه

    کدامین لیلی نی نی چشمان تو را خیره کرد و تیشه ی عشق کدامین فرهاد ریشه ی عشقمان را خشکاند !

     

     *.*.*.*.*.*

     

    شبی از پشت یک تاریکی غمناک و بارانی تو را با لهجه گلهای نیلوفری صدا کردم. تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم . پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم روئید با حسرت جدا کردم .

     

     *.*.*.*.*.*

     

    گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشود که گریه میکنم گاه یک نغمه آن قدر دست نیافتنی است که با آن زندگی میکنم گاه یک نگاه آن چنان سنگین است که چشمانم رهایش نمیکنند گاه یک عشق آن قدر ماندگار است که فراموشش نمیکنم  

     



  • نویسنده: محمد(چهارشنبه 86/6/7 ساعت 9:7 عصر)

  • نظرات دیگران ( ) ------------------ --------------

  •   گندم
  • ز خاک من اگر گندم بر آید
    از آن گر نان پزی مستی فزاید
    خمیر و نانوا دیوانه گردد
    تنورش بیت مستانه سراید
    میا بی دف بگور من زیارت
    که در بزم خدا غمگین نشاید
    زاز آن گر نان پزی مستی فزاید
    خاک من اگر گندم بر آید
    بدری زان کفن بر سینه بندی
    خراباتی ز جانت در گشاید
    مرا حق از می عشق آفریدست
    همان عشقم اگر مرگم بساید
    منم مستی و اصل من می عشق
    بگو از می بجز مستی چه آید

     



  • نویسنده: محمد(چهارشنبه 86/6/7 ساعت 10:50 صبح)

  • نظرات دیگران ( ) ------------------ --------------

  •   چند تا عکس
  • love

     

     

     

     

     



  • نویسنده: محمد(چهارشنبه 86/5/31 ساعت 8:41 صبح)

  • نظرات دیگران ( ) ------------------ --------------

  •   دادگاه عشق
  • در دادگاه عشق.
    قسمم قلبم بود و وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان.
    قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد.
    پس محکوم شدم به تنهایی و مرگ.
    کنار چوبه دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم.
    و من گفتم به تو بگویند ....دوستت دارم.

    Image By Pic.Blogfa.Com



  • نویسنده: محمد(چهارشنبه 86/5/31 ساعت 8:25 صبح)

  • نظرات دیگران ( ) ------------------ --------------

  •   پرنده
  • در میان سرزمین خواب من

    یک پرنده منتظر نشسته بود

    یک پرنده غریب که تمام آرزوهای خویش رادر دوبال کوچکش خلاصه کرده بود
    دنیا مکانی است برای تجربه کردن.دنیا جایی است برای بودن.دنیا محلی است برای ...عاشق شدن،عاشق بودن و عاشق زندگی کردن
    هر لحظه از این دنیا خاطره ایست که شاید بارها و بارها بر آن گریستیم و گفتیم ای
    کاش
    ...می شد فقط یکبار دیگر تکرار می شد
    دنیا یک لحظه دوست داشتن است که در نگاهی پیدا می شود
    بوسه شاید یکی از بزرگترین دلیل های دوست داشتن است که همیشه همراه ما خواهد ماند
    بوسه جای است در عشق که هیچ وقت جای خود را از دست نخواهد داد و همیشه پایدار خواهد ماند
    بوسه یعنی عشق،دوست داشتن،زنده بودن،خاطره بوسه یعنی تمام دنیا

     

    love is not always 
true. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

     



  • نویسنده: محمد(چهارشنبه 86/5/31 ساعت 8:16 صبح)

  • نظرات دیگران ( ) ------------------ --------------

  •   بی تو
  • بی تو امشب باز یک گوشه نشستم
    در خیالم آمدم پیش تو و گفتم که خستم

    از همه چیز و همه کس به تو گفتم
    های های گریه کردم
    زار زار ناله کردم


    گفتم اینجا غصه دارم
    هیچکس را هم ندارم
    از همه چیز و همه کس من گسستم
    با همین دستهای بستم
    مثل اینکه کودک هستم
    از تو پرسیدم تو میدانی که هستم؟

    تو به من خندیدی و گفتی که باز هم
    در این دنیای زیبا
    چشم بر خوبیها بستم



  • نویسنده: محمد(چهارشنبه 86/5/31 ساعت 8:12 صبح)

  • نظرات دیگران ( ) ------------------ --------------

  •   من به دیدار خدا رفتم و شد
  • با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد

    بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد

    ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ

    همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد

    با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم

    عطر بر خود زدم و غالبه سا رفتم و شد

    حمد را خواندم و آن مد"ولاالضالین"را

    ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد

    یکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنی

    گفتم ای مایه هر مهر و وفا رفتم و شد

    همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین

    سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد

    "لن ترانی"نشنیدم ز خداوند چو او

    "ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد

    مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟

    من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد

    تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست

    من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد

    مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید

    فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد

    خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون

    پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم وشد

    گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو

    تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد



  • نویسنده: محمد(شنبه 86/4/23 ساعت 1:5 عصر)

  • نظرات دیگران ( ) ------------------ --------------

  •   عکس
  • نمایش تصویر در وضیعت عادی

     

     

    نمایش تصویر در وضیعت عادی

    نمایش تصویر در وضیعت عادی

     



  • نویسنده: محمد(شنبه 86/4/23 ساعت 1:2 عصر)

  • نظرات دیگران ( ) ------------------ --------------


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • خط نوشته
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 84987
    بازدید امروز : 3
    بازدید دیروز : 0
  •   مطالب بایگانی شده

  • شهریور86
    بهمن 85
    دی 85
    آذر 85
    آبان 85
    مهر 85
    شهریور 85
    مرداد 85
    پاییز 1386
    تابستان 1386

  •   درباره من

  • تابستان 1386 -
    محمد

  •   لوگوی وبلاگ من

  • تابستان 1386 -

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • .:: مـــــــحـمـــــد ::.

  •  لوگوی دوستان من



  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی