سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مهر 85 -
  •   عشق
  •  

    عشق گلی است که در سرزمین اعتماد می روید .

     عشق اقیانوس وسیعی است که دو ساحل را به یکدیگر پیوندمی دهد.

    عشق فراموش کردن خود در وجود کسی است که همیشه و در همه حال ما را به یاد دارد...

    وقتی هیچ چیز به جز عشق نداشته باشید آن وقت خواهید فهمید که عشق برای همه چیز کافی است..

    زمانی که همه چیز افتاده است عشق آن چیزی است که بر پا می ماند..

    عشق ساکت است است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلند تر است

    سوال هر چه باشد پاسخ عشق است...

    عشق آنست که همه ی خواسته ها را برای او آرزو کنی .

    عشق گلی است که دو باغبان آن را می پرورانند.

    زندگی بدون عشق بی معنی است و خوبی بدون عشق غیر ممکن..

    عشق یعنی ترس از دست دادن تو

     

     

    شمع من امشب زیارت میکند پروانه را
    من به قربانش روم خواننده این نامه را
    روز در فکر توام شب در خواب بینم تورا
    خواب شب پوچ است من دربیداری خواهم تو را
    دل بدست غیر دادن راستی دیوانگیست
    من پشیمانم ولی خود کرده را تدبیر نیست
    یاد اون روز که در صفحه شطرنج دلت
    شاه عشق بودم و با کیش رخت مات شدم

     

     

    من همان حوا هستم

    که سیب قرمز وجودم را

    دو دستی تقدیم تو کردم

    و تا ابد به دنیای عشق تو

    تبعید شدم!!!

     

     

     

     

     

    یک استاد هندی عشق را چنین توصیف می کند:
    عشق ورزیدن به معنای واقعی تجربه ای است شاهانه و تمنای عشق تجربه ای است گدایانه.
    هرگز مثل یک گدا نباشید و همیشه سعی در امپراطور بودن داشته باشی

     



  • نویسنده: محمد(چهارشنبه 85/7/26 ساعت 12:14 عصر)

  • نظرات دیگران ( ) ------------------ --------------

  •   .
  •  
    نمیخوام بگم که قدر یه دنیا دوستت دارم...
    چون دنیا یه روز تموم میشه...
    نمیخوام بگم که مثل گلی...
    چون گل هم یه روز پژمرده میشه...
    نمیخوام بگم که سیاهی چشمات مثل شبهای پر ستاره اس...
    چون شب هم بالاخره تموم میشه...
    نمیخوام بگم که مثل اب پاک و زلالی...
    چون اب که همیشه پاک نمیمونه...
    نمیخوام بگم که دوستت دارم...
    چون منکه اصلا دوستت ندارم...
    بلکه من عاشقتم...

     

     

    مرا صد بار اگر از خود برانی دوستت دارم

     

    به زندان جفایت هم کشانی دوستت دارم

     

    به پیش چشم خلق نتوان حدیث عشق گفتن

     

    درون سینه تنگم نهانی دوستت دارم

     

    به چشمان تو سوگند گل زیبا مرا دو چند

     

    سزاوار خود ندانی دوستت دارم

     

    به جرم عشق هزاران زخم کاری بر جگر دارم

     

    جگر سهل است اگر خونم فشانی دوستت دارم

     

     

     

     

     

    اگر عشقی   نباشد  آدمی   نیست 

    اگر  آدم   نباشد    زندگی    نیست 

    مپرس از من چه آمد بر سر عشق   

    جواب من به جز شرمندگی نیست   

     

     

       به خورشید گفتم عشق چیست ؟تابید
    به ابر گفتم عشق
    چیست ؟بارید
    به پروانه گفتم عشق
    چیست؟ نالید
    به باد گفتم عشق
    چیست ؟وزید
    به گل گفتم عشق
    چیست؟ پرپر شد
    به انسان گفتم عشق
    چیست ؟اشک
    ازدیدگانش جاری شد گفت :دیوانگیست
        

     

     

    عمریست غزل ســرای عشـقم

                                   دیوانـــه هـر نوای عشقـم

      عمریست که می سرایم این را

                                  من بوسه زن لوای عشقـم

      عمریست مسافری به صد شوق

                                  در کشتـی ناخــدای عشقـم

      عمریست که افتخارم این است

                                  دلــداده هــر بــلای عشقـم

      در سینـه زشـوق می نــوازم

                                 من عاشق و مبتلای عشقـم

      در وسعت دشت وکوه وصحرا

                                 من مشتـــــری طلای عشقـم

      ســوزد زنگــاه کـل وجـــودم

                                 آتشکــــده ســــــرای عشقـم

      دل خسته ز جغـدو کرکسانم

                                من منتظــــر صــدای عشقـم

      گرچه زخمی وخسته ام ازجور

                                دنبــــال رو رضـــای عشقـم

     

     

     

     



  • نویسنده: محمد(شنبه 85/7/22 ساعت 12:45 عصر)

  • نظرات دیگران ( ) ------------------ --------------

  •   آری آغاز دوست داشتن است
  • آری

    اغاز دوست داشتن است

    گرچه پایان راه ناپیداست

    من به پایان دگر نمی اندیشم

    که همین دوست داشتن زیباست

     

     

     

    در آغوشم بگیر

    بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم

    و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم

    نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان

    قلبم به پایت افتاده است نرو

    لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن

    تنها تو را می خواهم

    بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم

    و بگذار دوباره در آغوشت بخواب روم

     

     

     

    تو غربتی که سرد روز و شبهاش 

     غریبه از من و ما عشق من  عاشقم باش

    عشق من عاشقم باش که تن به شب نبازم

    با غربت من بساز تا با خودم بسازم

     

     

    زدست دیده و دل هر2 فریاد        که هر چه دیده بیند دل کند یاد 

    بسازم خنجری نیشش زپولاد       زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

     

     

     

    عشق در لحظه پدید می آید . دوست داشتن در امتداد زمان.عشق معیارها را در هم می ریزد . دوست داشتن بر پایه ی معیارها بنا می شود . عشق ویران کردن خویشتن است. دوست داشتن ساختنی عظیم است. عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد.دوست داشتن از شناختن سرچشمه می گیرد.عشق قانون نمی شناسد.

     دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانین طبیعی است.عشق فوران می کند چون آتشفشان.دوست داشتن جاری می شود چون رودخانه...



  • نویسنده: محمد(پنج شنبه 85/7/6 ساعت 4:30 عصر)

  • نظرات دیگران ( ) ------------------ --------------


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • خط نوشته
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 84992
    بازدید امروز : 8
    بازدید دیروز : 0
  •   مطالب بایگانی شده

  • شهریور86
    بهمن 85
    دی 85
    آذر 85
    آبان 85
    مهر 85
    شهریور 85
    مرداد 85
    پاییز 1386
    تابستان 1386

  •   درباره من

  • مهر 85 -
    محمد

  •   لوگوی وبلاگ من

  • مهر 85 -

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • .:: مـــــــحـمـــــد ::.

  •  لوگوی دوستان من



  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی