سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پاییز 1386 -
  •   این چه رازی است
  • تو که گندم تو که حوا تو که شیطان منی 

    این چه رازی است که در چشم تو باید گم شد

    باید انگشت نمای تو و این مردم شد

    در دلم این عطش کیست خدا می داند

    عاشقم دست خودم نیست خدا می داند

    عاشق چشم تو هستیم و زما بی خبری

    خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری

    باز شب ماند ومن این عطش خانگی ام

    باز هم یاد تو ماند ومن و دیوانگی ام

    اشک در دامنم آویخت که دریا باشم

    مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم

    خواب دیدم که تو میآمدی و دل می رفت

    محرم چشم ترم میشدی و دل می رفت

    یک نفر مثل پری یک دو نظر آمد و رفت

    با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت

    تو که گندم تو که حوا تو که شیطان منی 



  • نویسنده: محمد(یکشنبه 86/8/13 ساعت 7:16 عصر)

  • نظرات دیگران ( ) ------------------ --------------


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • خط نوشته
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 84986
    بازدید امروز : 2
    بازدید دیروز : 0
  •   مطالب بایگانی شده

  • شهریور86
    بهمن 85
    دی 85
    آذر 85
    آبان 85
    مهر 85
    شهریور 85
    مرداد 85
    پاییز 1386
    تابستان 1386

  •   درباره من

  • پاییز 1386 -
    محمد

  •   لوگوی وبلاگ من

  • پاییز 1386 -

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • .:: مـــــــحـمـــــد ::.

  •  لوگوی دوستان من



  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی