در کلاس روزگار ٬
درس های گونه گونه هست :
درس دست یافتن به آب و نان !
درس زیستن کنار این و آن .
درس مهر .
درس قهر ٬
درس آشنا شدن .
درس با سرشک غم ز هم جدا شدن !
در کنار این معلمان و درس ها ٬
در کنار نمزه های صفر و نمره های بیست !
یک معلم بزرگ نیز
در تمام لحظه ها ٬ تمام عمر !
در کلاس هست و در کلاس نیست !
نام اوست : مرگ !
و آنچه را که درس می دهد ٬
« زندگی » است .
(فریدون مشیری)
شبی از شبها
یاد من پاورچین پاورچین
از در خانه برون رفت
و ندانستم کی باز آمد
و کجا بود
آنقدر بو بردم که
تنش بوی دلاویز تو را با خود داشت.
کجاست ؟؟؟؟
کجاست پنجـــره ؟ کجاست بـــاران ؟
من از ایـن دیــــوارها بیــزارم ...
کجاست صاحب صدایـــی که در سکوت مـــرا به بــودن مــی خوانـد ٬
و در سیاهــی چشمانـم ٬ امیـــد مــی کارد ؟!
کجاست دستـان یـاری بخش ؟
من از ایـن دغـل بــــازان ِ دو رو بیــــزارم .......
کجاست پنجـــــره ؟ کجاست بــــاران ؟
من به مهــــر ِ بــاران محتاجـــــــــم !!....
نظرات دیگران ( ) | ------------------ -------------- |