خدا حافظ همین حالا همین حالا
که من تنهام
خدا حافظ به شرطی که بفهمی
تر شده چشمام
خدا حافظ کمی غمگین به یاد
اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید
اگه گفتم خدا حافظ
نه اینکه رفتنت سادست
نه اینکه می شه باور کرد
دوباره آخر جادست
خدا حافظ واسه اینکه
نبندی دل به رویا ها
بدونی بی تو و با تو همینه
رسم این دنیا
خدا حافظ همین حالا خدا حافظ
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان، جهان را با همه زیبایی و زشتی، به روی یکدیگر ویرانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم که می دیدم یکی عریان و لرزان، دیگری پوشیده از صد جامه رنگین، زمین و آسمان را وازگون مستانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم که در همسایه صدها گرسنه، چند بزمی،گرم عیش و نوش می دیدم، نخستین نعره مستانه را خاموش آن دم بر لب پیمانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بی سامان، هزاران لیلی نازآفرین را کوه به کوه آواره و دیوانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان، سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!
چرا من جای او باشم؟همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب و تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد، وگرنه من به جای او چه بودم،
یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل فرزانه می کردم!
"عجب صبری خدا دارد"
نظرات دیگران ( بدون ) | ------------------ -------------- |