سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر -
  •   شعر
  • زیر این طاق کبود٬ یکی بود یکی نبود

    مرغ عشقی خسته بود٬ که دلش شکسته بود.

    اون اسیر یه قفس٬ شب و روزش بی نفس

    همه ی آرزوهاش ٬ پر کشیدن بود و بس

    تا یه روز یه شاپرک ٬ نگاشو گوشه ای دوخت

    چشمش افتاد به قفس ٬ دل اون بدجوری سوخت.

    زود پرید روی درخت ٬ تو قفس سرک کشید

    تو چشم مرغ اسیر٬ غم دلتنگی رو دید

    دیگه طاقت نیورد٬ رفت توی قفس نشست

    تا که از حرفهای مرغ٬ شاپرک دلش شکست

    شاپرک گفت که بیا٬ تا با هم پر بکشیم

    بریم تا اوون بالاها ٬ سوار ابرها بشیم

    یدفه مرغ اسیر نگاهش بهاری شد

    بارون از برق چشماش ٬ روی گونش جاری شد

    شاپرک دلش شکست وقتی اشک اونو دید

    با خودش یه عهدی کرد ٬ نفس سردی کشید

    دیگه بعد از اون قفس رنگ تنهایی نداشت

    توی دوستی شاپرک ٬ ذره ای کم نمیذاشت

    تا یه روز یه بادسرد ٬ میون قفس وزید

    آسمون سرخ آبی شد ٬ سوز برف از راه رسید

    شاپرک یخ زد و یخ ٬ مرد و موندگار نشد

    چشماشو رو هم گذاشت٬خوابید و بیدار نشد

    مرغ عشق شاپرک رو ٬ به دست خدا سپرد

    نگاهش به آسموووون ٬ تا که دق کردش و مرد
     
     


  • نویسنده: محمد(پنج شنبه 85/6/23 ساعت 8:30 عصر)

  • نظرات دیگران ( ) ------------------ --------------


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • خط نوشته
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 85331
    بازدید امروز : 62
    بازدید دیروز : 8
  •   مطالب بایگانی شده

  • شهریور86
    بهمن 85
    دی 85
    آذر 85
    آبان 85
    مهر 85
    شهریور 85
    مرداد 85
    پاییز 1386
    تابستان 1386

  •   درباره من

  • شعر -
    محمد

  •   لوگوی وبلاگ من

  • شعر -

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • .:: مـــــــحـمـــــد ::.

  •  لوگوی دوستان من



  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی