یه دوست عزیز از غمگین بودن وبلاگ انتقاد کردن و ژیشنهاد دادن که کمی شاد بشه این هم برای این عزیز:
عاشق شده ام تاب و تبم سبز شده
از عشق سیاهی شبم سبز شده
آن بچه ی لوس ناز نازی مرده
مادر!به خدا پشت لبم سبز شده
--------------------------
خوش تیپ ترین مانکن روزی به خدا
تو آخرشی.مدی. به روزی به خدا
-این را به خدا آینه مان می گوید-
توتوتو خود "تام کروزی" به خدا.
( آیینه که دروغ گفتن بلد نیست؟؟!!)
--------------------------
با دیدن چشمان تو لبخند زدم
آغوش خودم را به تو پیوند زدم
چشم همه ی شهر به من زل زده بود...
من مثل همیشه باز هم گند زدم.
--------------------------
از چشم تو افتاده ام ونیست شدم
در دفتر کشته های تو لیست شدم
من قید زمانه را زدم تا اینکه
از درس و کلاس عاشقی بیست شدم
نظرات دیگران ( ) | ------------------ -------------- |
دوباره منو به یادت می اری
ولی چشماتو می بندی دوباره
منو تو فاصله ها جا میذاری
مثل یک خوابی که یادت نمیاد
مثل یک خاطره ای که گم شده
دستاتو به چشم ابرا میکشی
ولی دستت بوی بارون نمیده
حیف از اون خاطره های خوبمون
که فقط تو حد یک خاطره موند
راه ما از همدیگه جدا شده
سرنوشت مارو به دنبالش کشوند
یه روز از همین روزای بیکسی
تو تنت یه پیرهن مشکی میشم
تو میای به عکس من خیره میشی
تو چشات یه قطره ی اشکی میشم
یه روز از همین روزای بیکسی
مثل دریا تو خودم اروم میشم
تو میای رو قبر من گل میذاری
من دیگه برای تو تموم میشم
میخواستم چشمهای تو را ببوسم،
تو نبودی، باران بود،
رو به آسمان بلند پر گفت و گو گفتم:
...تو ندیدیش...؟!
چیزی..صدایی...
شبیه صدای آدمی آمد،
گفت:نامش را بگو تا جست و جو کنیم!
نفهمیدم چه شد که باز
یکهو و بی هوا ،هوای تو کردم
دیدم دارد ترانه ای به یادم میاید.
گفتم: شوخی کردم به خدا!
میخواستم صورتم از لمس لذیذ باران
فقط خیس گریه شود،
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفت و گو..؟!
من هرگز هیچ میلی
به پنهان کردن کلمات بی رویا نداشته ام!
نظرات دیگران ( ) | ------------------ -------------- |
روزها مثل همیشه گذشت
و صبح فردا دوباره در راه است
و من و شب با دست هایی که بوی نرگس گرفته اند
کنار آتشی که هیزمش را دست تو شکسته است
برایت شال می بافم
تا زمین با کهن شال حریرش
فخر نفروشد
و کلاه برای روزی که آدم برفی بسازیم
در شبی به بلندای شب یلدا
ایستاده ام کنار پنجره
و بخار شیشه را پاک می کنم
تا شاید تصویری از تو رقم خورد
اگر ماه بودم به هر جا که بودم
سراغ تو را از خدا میگرفتم.
و گر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر رهگذار تو جا میگرفتم.
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی.
و گر سنگ بودی به هر جا که بودم
مرا می شکستی مرا می شکستی!
میگویم می گوید :
من از راز او از نیاز
من از سکوت او از آواز
من از روز او از شب دراز
من از عاقبت او از آغاز
من از عافیت او از پرواز
ای بی نیاز چاره ساز ! یا ما را بسوز یا ما را بساز.
نظرات دیگران ( ) | ------------------ -------------- |
آخرین جرعه این جام
همه می پرسند :
چیست در زمزمه مبهم آپ؟
چیست در همهمه دلکش برگ ؟
چیست در بازی آن ابر سپید ؟
روی این آبی آرام بلند
که ترا میبرد اینگونه به ژرفای خیال؟
چیست در خلوت خاموش کبوترها ؟
چیست در کوشش بی حاصل موج ؟
چیست در خنده جام ؟
که تو چند ین ساعت
مات و مبهوت به آن می نگری ؟
نه به ابر
نه به آب
نه به برگ
نه به آبی آرام بلند
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام
نه به این خلوت خاموش کبوترها
من به این جمله نمی اند یشم !
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را با باد
نفس پاک شقایق را در سینه کوه
صحبت چلچله ها را با صبح
نبض پاینده هستی را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را می شنوم،
می بینم
من به این جمله نمی اند یشم
بتو می اند یشم
ای سرا پا همه خوبی
تک وتنها بتو می اند یشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم بتو می اند یشم
تو بدان این را تنها تو بدان .
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب !
من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند !
اینک این من، که به پای تو در افتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر
تو ببند !
تو بخواه !
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ی ابر هوا راتو بخوان !
تو بمان با من تنها تو بمان !
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی است
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش !
نظرات دیگران ( ) | ------------------ -------------- |
ترانه دل
من یک ترانه دارم در اعماق قلبم،
اگر من چشم هایم را ببندم و آرام
بنشینم گوش دادن به ترانه ام خیلی
راحت است.
وقتی که چشم هایم را باز می کنم و
خیلی مشغول می شوم و می گردم
اگر وقت بگذارم و به شدت
گوش بسپارم هنوز هم می توانم
ترانه دلم را بشنوم.
آن ترانه به من احساس شادی
می دهد.
شادتر از همیشه
شادتر از هر جا و هر چیزی و هرکس
در سراسر این دنیای بزرگ.
شادی ای شبیه فکر کردن درباره
رفتن به بهشت وقتی که من بمیرم.
صدای ترانه قلبم چیزی شبیه این است
دوستت دارم!دوستت دارم!
چقدر می توانی شاد شوی
چقدر می توانی سراسر دنیا را شاد کنی!
و همچنیین گاهی آن ترانه با کلمات و
نوای دیگری است.
اما آن ترانه همیشه همان احساس
خاص مرا می سراید.
این ترانه مخصوص من است
اما شما یک چیز را می دانید؟
همه مردم، یک ترانه مخصوص دارند
درون قلبهایشان!
هر کسی در سراسر دنیای بزرگ
یک " ترانه دل " مخصوص دارد.
اگر شما قلبهای آهنگین سحر آمیز را
باور داشته باشید و اگر باور داشته
باشید که می توانید شاد باشید
پس شما هم ترانه تان را خواهید شنید
نظرات دیگران ( ) | ------------------ -------------- |
تقدیم به تو ای محبوب ترین قلبم.
تقدیم به تو که یادت از فکر من ، عشقت در قلب من ، و نگاهت همیشه در ذهن من ماندگار و عطر مهربانیت همیشه در وجودم جاریست .
میدانی که طاقت دوری از تو را ندارم ولی جدایی با تو را دوست دارم.
می دانی چرا؟
چون با اینکه جدایی از تو بسی برایم دشوار است ولی در عین حال دلپذیر هم هست ، به خاطر تو دلتنگی به سراغم می آید . زیرا
پس بدان که دل تنگی ها هم بخاطر تو دوست دارم و تو از حال من خبر نداری .
بنابراین:
هر که می خواهد من و تو ما نشویم مرگش باد و خانه اش ویران.
ای عشق من ، ای عزیزترینم:
چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوب شد که دنیای من شدی .
پس:
برای من بمان و بدان که هیچ چیز با ارزشتر از عشق نیست و بزرگترین ویژگی عشق بخشایش است.
بنابراین:
قلبم را که لبریز از عشق است به تو تقدیم می کنم و سوگند می خورم که تا ابد :
عاشقانه دوستت بدارم .
نظرات دیگران ( ) | ------------------ -------------- |
دوستت دارم
مرا صد بار اگر از خود برانی دوستت دارم
به زندان جفایت گر کشانی دوستت دارم
به پیش خلق گر نتوان حدیث عشق را گفتن
درون سینه ی تنگم نهانی دوستت دارم
به جرم عشق تو صد زخم کاری برجگر دارم
جگر سهل است گر خونم فشانی دوستت دارم
چه حاصل از جفا کردن چه سود از مهر ورزیدن
مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم
به چشمان تو سوگند ای گل زیبا مرا هر چند
سزاوار حریم خود ندانی دوستت دارم
نظرات دیگران ( ) | ------------------ -------------- |
میخواهم با بهار برایت خانه ای بسازم
کنار رود خانه ای که از ماه سر چشمه می گیرد
میخواهم با تو چراغی برای شبهای بی کسی اطلسی ها روشن کنم
می خواهم با تو از پلکانی بالا بروم که به خدا میرسد
خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه...
خیلی سخته که کسی رو دوست داشته باشی ، اما ندونه ...
خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی ...
خیلی سخته که عشق رو از نگاه کسی بخونی ، اما نتونه بهت بگه ...
خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش
جشن بگیری
شب است و شقایقها در خواب
شب است و چکاوکها در خواب
شب است و هلهله شادی در خواب اما من بیدار
آنقدر در انتظار قدم می زنم تا شاید روزی دوباره تو را ببینم
چشمانم بیدار و برای خواب قصه عشق می گویند
می خواهم تا سحر قصه بگویم، شاید مرهمی برای درک انتظارم بیابم
اما اگر در این شب بیدار، ستاره هم، چراغ دلم شود
هیچ نتواند درک مرگ انتظارم را در پنجه تقدیر بداند...
بین هزاران دیروز و میلیونها فردا،فقط یه دونه امروز هست.پس از دستش ندیم و ازش لذت ببریم و با این پیام به دوستانمون بگیم که چقدر دوستشون داریم....
نظرات دیگران ( ) | ------------------ -------------- |
عشق،
حرفی ست برای نگفتن
در ناکجایی که منم،
ایستاده کنار دریچه ای گشوده
به برهوتی از خاکستر
- در حصاری از مه -
چشم در چشم ظلمتی
که مرا در بر گرفته است
گرچه میدانی ناتوانی ام ریشه در عشقم دارد که حتی برای داشتنت هم ................
باز٬از یک نگاه گرم تو یافت٬
همه ذرات جان من هیجان!
همه تن بودم ای خدا٬همه تن٬
همه جان گشتم ای خدا ٬ همه جان!
چشم تو – این سیاه افسونکار-
بسته با صد فریب راهم را
جز نگاهت پناهگاهم نیست!
کز تو پنهان کنم نگاهم را .
چشم تو٬چشمه ی شراب من است
هر نفس مست از این شرابم کن
تشنه ام،تشنه ام. شراب، شراب!
می بده ، می بده، خرابم کن.
بی تو در این غروب خلوت و کور
من و یاد تو عالمی داریم.
چشمت آیینه دار اشک من است
شبچراغی و شبنمی داریم .
بال در بال هم پرستوها،
پر کشیده ،به آسمان بلند
همه چون عشق ما،به هم لبخند،
همه چون جان ما،به هم پیوند.
پیش چشمت خطاست شعر قشنگ
چشمت از شعر من قشنگ تر است!
من چه گویم که در پسند اید؟
دل من از این غروب تنگ تر است!
گر چه میلیارد ها لحظه از لحظه ی اخرین دیدتر می گذرد اما... هنوز میلیارد ها امید دارم برای یک لحظه دیدار.
گفتم پس کودکان و انسانهای معلول را شفا ببخش. گفت:« نه! روح کامل است و جسم زودگذر..مهم روح آنهاست برایم.»
خدایا به من شکیبایی عطا فرما. گفت:« نه! شکیبایی دستاورد رنج است..به کسی عطا نمیشود.آن را باید بدست آورد.»
پس به من سعادت ببخش ای بخشنده بزرگ. گفت:« نه! بازهم نه!خود باید متعالی شوی..اما تورا یاری میدهم تا به ثمر بنشینی.»
نظرات دیگران ( ) | ------------------ -------------- |
کاش می شد قلبها آباد بود
کینه و غمها به دست باد بود
کاش می شد دل فراموشی نداشت
نم نم بارون هم آغوشی نداشت
کاش می شد کاش های زندگی
گم شوند پشت نقاب بندگی
کاش می شد کاش ها مهمان شوند
در میان غصه ها پنهان شوند
کاش می شد آسمان غمگین نبود
رد پای قهر و کین رنگین نبود
کاش می شد روی خط زندگی
با تو باشم تا نهایت سادگی
=======================
نوشته شده توسط میثم وناصر
تقدیم به دوست عزیزم محمد
نظرات دیگران ( ) | ------------------ -------------- |